آرمانآرمان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
آرمینآرمین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

❤آرمان وآرمین❤

آرمان وآرمینم داشتن شمایعنی تمام خوشبختی

پایان رمضان

امروزآخرین روزازاین دوست داشتنی ترین ماه خداست. هرچندکه ماه رمضون برای من بابچه کوچیک سخت هم میگذشت ولی لذت ولطف خودشم داشت.سحرکه آخرین دعای سحرروخوندم احساس کردم هنوزماه رمضون تموم نشده،دلتنگش شدم. خدایا عبادت کم ماروبپذیر وگناهان ماروببخش همونطورکه دردعای سحرمیخونیم  اقبل من الیسیرواعفوعن الکثیر خدایافرج امام زمان رونزدیک کن ورحمت ونعمت بی کرانت رودراین آخرین روزماه عزیزرمضان برتموم بنده هات نثارکن وتموم مریضاروشفابده.خدایاهیشکی تودنیامریض وناراحت ونیازمندوتنهانباشه.الهی آمین ودرپایان خدایارحمت ومهربانی خودت روبه روح نازنین پدرم وتمام رفتگان ارزانی دار.الهی آمین
22 ارديبهشت 1400

تولدم

امشب شب تولدمه.هدیه حسین برام کتاب ملت عشق ویه کارت هدیه بودوعصی ومامانم هم برام دوتاکارت هدیه ودوبسته شکلات پست کرده بودن که ظهربه دستم رسید. آرمان پرسیدچقدخوشحالی مامان؟به حرفش فکرکردم وازخودم پرسیدم که آیاخوشحالم یانه؟خوشحال وشاکرم بابت نعمت سلامتی،داشتن حسین وآرمان وآرمین،خونواده عزیزم وخیلی چیزای دیگه... به آرمان گفتم هم آره وهم نه.ازورودبه ۳۸سالگی خوشحال نیستم ولی به خاطرنعمت زندگی وداشتن شماهاخوشحالم.آرمان گف مامان سن فقط یه عدده!!!ازتبلیغ کرم پریکاتن یادگرفته فک کنم.خخخ دلم میخواست به ۱۰یا۲۰سال پیش برمیگشتم ودوباره یه جوردیگه زندگی میکردم.ازفرصتهابیشتراستفاده میکردم وشایدالان رضایت بیشتری ازگذشت این سالهای عمرم میکردم. ولی به هرحال...
8 ارديبهشت 1400

یه روزخیلی بد

سحراولین روزاردیبهشت آرمان نفسش تنگ بودوچندروزی بودکه اینطوری بود.نرم افزارریختم که اکسیژن خونشوچک کنم دیدم فشارش بالاس.بافشارسنجم گرفتم دیدم بالاس.فرستادمش بابابا ش بیمارستان رضوی واونجاچکاب شده بودودکترقلب دیده بودش وبعداومدخونه ورفتنpcrبراکویدبده وعصرم بردیمش پارسیان براct.اول فکر کردیم ریه ش درگیره وکلی گریه کردم وبعدکه عکساروخاله زهرادیدگف چیزی نیس ومتخصص عفونیم گف چیزی نیس.بعدافطاررسیدیم خونه وبراافطاریه چایی خوردموخوابیدم وساعت۱۰بیدارشدم.روزبسیاربدی بودولب روزه کلی گریه کرده بودم.خدایاهمه مریضاروشفابده وهیشکی مریض نباشه.الهی آمین
8 ارديبهشت 1400
1